نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 139
نویسنده : محمد
سکـــوت میکنم …
بگذار حرفــــــ ها آنقدر یکدیگر را بزننــــــد!!!
تا بمیرنــــــد !!!
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 169
نویسنده : محمد
شعرهایم را میخوانی…
و میگویی روان پریش شده ام !
پیچیده است … قبول …
اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …
تو ساده تر نگاه کن …
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 171
نویسنده : محمد
پشتـــــ این چشمـــ ها … ابرها درگــــیرند … و منـــــ … کنار خنده هایتــــــ می مانمـــــ … در اینــــ دقایقــــ دلتنگیـــــ …
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 144
نویسنده : محمد
شاید به هم باز رسیم …
روزی که من به سانِ دریایی خشکیدم …
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی …
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 135
نویسنده : محمد
“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند،
به نام بغض….”
عشق گم شده من …
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز
تکرارنمی شوند….
وتو آنگونه ای…
فقط همین…
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 154
نویسنده : محمد
گفته باشم …
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی …
تویی که روزگاری برایم درمان بودی ..
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 145
نویسنده : محمد
خوب که فکر می کنم …
می بینم گاهی یک شکلات ِ مغزدار …
بیشتر میچسبد …
تـــــا …
عاشقانه های این عاشق های تو خالی !
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 168
نویسنده : محمد
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم….
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 163
نویسنده : محمد
کاش … پرده میدانست … تاپنجره باز است فرصت رقصیدن دارد…!!!
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 170
نویسنده : محمد
تو مرا نادیده بگیر …
و من …
بدنم روز به روز کبود تر می شود …
از بس …
خودم را میزنم ،
به نفهمی …!!!
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 145
نویسنده : محمد
هی لعنتی اون طوریم که تو فکر می کنی نیست! شاید عاشقت بودم روزی… ولی ببین بی تو هم زنده ام… زندگی می کنم… فقط گاهی در این میان یادت زهر می کند به کامم زندگی را… همین!
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 174
نویسنده : محمد
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 170
نویسنده : محمد
قــَشنگ تـَرین و زیبـــاتـَرین ســاعت ِ دُنیا، ساعَتے بــُود کـِـﮧ دیدَمـِـت…. !!
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 135
نویسنده : محمد
وقـتـے حـس میڪنم …
جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .
تــو نفـس میڪشـے و مـטּ …
از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !
تـو بــاش !!!
هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 15 اسفند 1392
بازدید : 173
نویسنده : محمد
آهای کافـﮧ چی …
در این روزهاے پر رفت و بی آمد
ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟
این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛
اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچاگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز ,
اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است .
بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف !آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
کافه چی ,
نوشته شده در شنبه 25 آبان 1392
بازدید : 11703
نویسنده : محمد
نخواستی بدونم بهم چی گذشت. چه روز بدی بودمُ سر شدم. دلم سوخت دیروز و امروزمو. رسیدم به فردا و بد تر شدم. بهم گفتی از عشق دوری کنم. نگاه کن به حال خرابم خدا! خودت یاد دادی صبوری کنم. حالا درسمو فوت آبم خدا! یه بار با دلم مهربونی نکردم. جوون بودم اما جوونی نکردم. در باغ سبزُ نشونم ندادی. امون خواستم اما امونم ندادی. چی اومد سر این دل سر به زیر. که از دست مردم فراری شده. نمیشه به عشق کسی تکیه کرد. خدایا عجب روزگاری شده. نخواستم بدونی چی اومد سرم. نخواستم بدونی بهم چی گذشت. تو بودیُ یادت عزیزم نپرس ؛. که روز و شبم بی تو با کی گذشت. یه بار با دلم مهربونی نکردم. جوون بودم اما جوونی نکردم. در باغ سبزُ نشونم ندادی. امون خواستم اما امونم ندادی.
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
نخواستی عمرم ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 271
نویسنده : محمد
آوار رنگ هیچ وقت هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگ ها ناپدید ماند
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 241
نویسنده : محمد
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم ، پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 270
نویسنده : محمد
با همهی بی سر و سامانیام باز به دنبال پریشانیام طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیام
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 295
نویسنده : محمد
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 301
نویسنده : محمد
تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم تو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه بیای و بخندی تا باز خندههاتو مث شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاک گلدون با هم قوم و خویشین من و باد و بارون رفیق صمیمی از این برکه باید یه دریا بسازی یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوسِت داشتم با تمام وجودم عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم الهی همیشه کنار تو باشم الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 304
نویسنده : محمد
همچون ... ساعت شنی شده ام ... که نفس های آخرش را میزند ... و التماس میکند ... یکی پیدا شود و برش گرداند ... من هم .. . نه ... لطفا برم نگردانید ... بگذارید تمام شوم ...
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر عاشقانه ,
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 271
نویسنده : محمد
میدانم که چقد دلتنگم شده ای
و چه سخت به خود می قبولانم
که این میدانم هایم
چیزی جز خرافات عاشقی هایم نیست...
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر عاشقانه ,
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 288
نویسنده : محمد
من باران اشکهایم را در ابر چشمانم پنهان میکنم و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم اما خودم میدانم که هر گاه درون خود را میکاوم به یک غم بزرگ میرسم و آن غم نبودن ((((***توســــــــــــــــ♥♥ــــــــــــــــــــت***))))
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر ,