امپراطور
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
امپراطور
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 243
نویسنده : محمد

ناراحتت کردم دم رفتن 
خواستم که ناامید بشی از من 

این عادلانه نیست می‌دونم 
ازم نپرس چطور می‌تونم 

 

یکم واسه‌ت لازمه بی‌رحمی 
دلیلش‌و حالا نمی‌فهمی 

به بغض وادارم نکن انقد 
این گریه‌ها باشه برای بعد 

تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم می‌شه چون که مجبوره 
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره 

نفرین به این وجدان بیهودم 
ای کاش من خودخواه‌تر بودم 

غرور من این بار حق داره 
دنیا به من خیلی بدهکاره 

سکوت یعنی مرده فریادم 
باید تو رو از دست می‌دادم 

از من به تو پنجره‌ای وا نیست 
وقتی که خوشبختیت اینجا نیست 

تو قلب من یه امپراطوره .. تسلیم می‌شه چون که مجبوره 
برو نباید مال من باشی .. خواهش نکردم، این یه دستوره 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه , اشعار عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: سکوت , دلشکستگی , امپراطور ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: