نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1392
بازدید : 581
نویسنده : محمد
وقـتـے حـس میڪنم …
جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .
تــو نفـس میڪشـے و مـטּ …
از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !
تـو بــاش !!!
هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1392
بازدید : 554
نویسنده : محمد
آهای کافـﮧ چی …
در این روزهاے پر رفت و بی آمد
ندیدی عزیزی را کـﮧ تمام ِ تلاشش در رفتـטּ بود و نماندטּ ؟
این آخرے ها خبر دیدنش را در کافـﮧ اے بـﮧ مـטּ دادند ؛
اگر رفتـﮧ کـﮧ هیچاگر باز هم آمد تو قهوه ای تلخ تر از تمامی تلخ ها بـﮧ حساب مـטּ برایش بریز ,
اگر از تلخی اش گلـﮧ و شکایتی کرد بگو :فلانی گفت :این تلخی در برابر رفتنت هیچ است .
بگو : کـﮧ فلانی در بـﮧ در این کافه بـﮧ آטּ کافه در پی تو بود بی انصاف !آهای کافـﮧ چی حواست با مـטּ است ؟
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1392
بازدید : 456
نویسنده : محمد
دیروز غروب تو کوچه ها بارون میومد … چیک چیک صدای گریه ی ناودون میومد … بارون دونه دونه از هر سو روون بود … مرغ خسته اون شب کنج آشیون بود … هنوز اون روز فراموشم نمیشه … که بادست قشنگت روی شیشه … کشیدی عکس قلبی و نوشتی … واسه امروز و فردا و همیشه …
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1392
بازدید : 452
نویسنده : محمد
نمی دانم درد کدام پرنده هنگام کوچ در پاییز جا مانده است که برگ ها هرچه می ریزند شانه های درختان سبک تر نمی شود…
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در شنبه 17 اسفند 1392
بازدید : 371
نویسنده : محمد
بیــــخیـآل خیـآلـت میـشـومـ …
و مـے سپـآرمت بہ دَسـت “او” !
امـآ چہ ڪنـمـ ڪہ “او” ،
فـقـط یـڪ ضَمـیر “سـوّم شـخص غـآیـب” نیسـت … “او” ڪســے اسـت ڪہ …
تـمـآم هـسـتـے ایـטּ اوّل شـخـص مـُخـآطـب حـآضرَت رآ … بہ آتـش ڪشـیـده اسـت … !
:: موضوعات مرتبط:
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در شنبه 25 آبان 1392
بازدید : 11696
نویسنده : محمد
نخواستی بدونم بهم چی گذشت. چه روز بدی بودمُ سر شدم. دلم سوخت دیروز و امروزمو. رسیدم به فردا و بد تر شدم. بهم گفتی از عشق دوری کنم. نگاه کن به حال خرابم خدا! خودت یاد دادی صبوری کنم. حالا درسمو فوت آبم خدا! یه بار با دلم مهربونی نکردم. جوون بودم اما جوونی نکردم. در باغ سبزُ نشونم ندادی. امون خواستم اما امونم ندادی. چی اومد سر این دل سر به زیر. که از دست مردم فراری شده. نمیشه به عشق کسی تکیه کرد. خدایا عجب روزگاری شده. نخواستم بدونی چی اومد سرم. نخواستم بدونی بهم چی گذشت. تو بودیُ یادت عزیزم نپرس ؛. که روز و شبم بی تو با کی گذشت. یه بار با دلم مهربونی نکردم. جوون بودم اما جوونی نکردم. در باغ سبزُ نشونم ندادی. امون خواستم اما امونم ندادی.
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
نخواستی عمرم ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 262
نویسنده : محمد
آوار رنگ هیچ وقت هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگ ها ناپدید ماند
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 234
نویسنده : محمد
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم ، پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 263
نویسنده : محمد
با همهی بی سر و سامانیام باز به دنبال پریشانیام طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنیام
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 277
نویسنده : محمد
کاش میدیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است آه وقتی که تو لبخند نگاهت را میتابانی بال مژگان بلندت را میخوابانی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
اشعار عاشقانه ,
نوشته شده در جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 290
نویسنده : محمد
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 293
نویسنده : محمد
تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم تو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه خود آسمونه
تو دنیای سردم به تو فکر کردم که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه بیای و بخندی تا باز خندههاتو مث شمعدونی بذارم رو طاقچه
به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره
تو و خاک گلدون با هم قوم و خویشین من و باد و بارون رفیق صمیمی از این برکه باید یه دریا بسازی یه دریا به عمق یه عشق قدیمی
دوسِت داشتم با تمام وجودم عزیزم هنوزم تو رو دوست دارم الهی همیشه کنار تو باشم الهی همیشه بمونی کنارم
به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر کردم دوباره دوباره به تو فکر کردن عجب حالی داره
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 295
نویسنده : محمد
همچون ... ساعت شنی شده ام ... که نفس های آخرش را میزند ... و التماس میکند ... یکی پیدا شود و برش گرداند ... من هم .. . نه ... لطفا برم نگردانید ... بگذارید تمام شوم ...
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر عاشقانه ,
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 264
نویسنده : محمد
میدانم که چقد دلتنگم شده ای
و چه سخت به خود می قبولانم
که این میدانم هایم
چیزی جز خرافات عاشقی هایم نیست...
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر عاشقانه ,
نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392
بازدید : 281
نویسنده : محمد
من باران اشکهایم را در ابر چشمانم پنهان میکنم و با لبخند پوچی به نشانه تایید سر تکان می دهم اما خودم میدانم که هر گاه درون خود را میکاوم به یک غم بزرگ میرسم و آن غم نبودن ((((***توســــــــــــــــ♥♥ــــــــــــــــــــت***))))
:: موضوعات مرتبط:
عاشقانه ,
اشعار عاشقانه ,
,
:: برچسبها:
شعر ,